خبرگزاری حوزه | مدتی است ایران اسلامی درگیر جنگی همه جانبه و ترکیبی است و به تعبیر بهتر همه کفر به مصاف همه دین آمده است. البته این جریان پیشینه ای به درازای عمر دین و دیانت دارد ولی آنچه که اراده خداوند بوده و وعده حتمی الهی است اینکه حق بر باطل پیروز است. کفر و گمراهی همواره در همآوردی با دین الهی از عِدّه و عُدّه غیر قابل قیاسی برخوردار بوده است اما به گواه تاریخ دین هیچ زمانی در برابر آن به زانو درنیامده است.
اما در این ستیز حق و باطل، قرآن اهل حق را به مقابله با تحرکات عملی دعوت میکند و انفعال و کهالت را برنمی تابد.
قرآن سه گروه را بعنوان اضلاع مختلف مبارزه بر علیه اسلام معرفی می کند: «لَّئنِ لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَفِقُونَ وَ الَّذِینَ فیِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فیِ الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یجَُاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا».(احزاب /۶۰). (اگر منافقان و کسانی که در دلهایشان مرض (ضعف ایمان یا حب گناه) است و شایعهپراکنان در شهرکه در مردم ایجاد اضطراب میکنند (از افسادشان) دست بر ندارند حتما تو را بر ضدّ آنها برمیانگیزیم (تا دستور تبعید آنها را صادر نمایی) آن گاه در این شهر جز اندک مدتی مجاور تو نخواهند بود).
۱. منافقین که توطئه براندازی اسلام را بر عهده داشتند. منافقین همواره یکی از اضلاع موثر و متنفذ آرایش جنگی(درتمام ابعاد آن اعم از سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی) بر علیه مومنان بودهاند. یکی از علل اساسی در بروز پدیده نفاق در هر جامعهای نفوذ و گسترش ایمان و تسلّط و حاکمیت مؤمنان است؛ زیرا در چنین وضعیتی بیماردلان و کافران در ضعف و ناتوانی قرار میگیرند و راهی برای مخالفت علنی ندارند.
بنابراین به دورویی و نفاق روی میآورند تا از این طریق ضربات مهلکی بر پیکره حاکمیت ایمان وارد آورند و در نهایت موجبات سقوط مؤمنان را فراهم کنند و خود به ریاست و قدرت برسند. در صدر اسلام نیز «کسانی که هنوز هم عقاید و افکار شرکآمیز داشتند و بیماردلانی که کینه و لجاجت سراسر وجودشان را فراگرفته بود و نمیتوانستند به طور علنی با پیامبر(ص) مبارزه کنند چاره را در این دیدند که تظاهر به مسلمانی نموده و مراسم مذهبی اسلام را به جا آورند و با افراد قبیله خود که مسلمان شده بودند تظاهر به یکرنگی کنند».(محمد عزه دروزه، سیره الرّسول، ج۲، ص ۷۴).
یکی از شیوههای عملی منافقان در مقابله با دین خدا، دوستی و همکاری آنان با کفّار و مشرکان است و منظور از کفّار یهودیان هستند که منافقان به آنان پناه میبرند و...(سید قطب، تفسیر فی ظلال القرآن، ج۵، ص۲۶۰).
اصولاً منافقان به جای مؤمنان، کافران را دوست خود میگیرند چون اعتقاد دارند که دولت و حکومت به زودی به دست کافران خواهد افتاد، پس خودشان را نیرویی برای آنان قرار میدهند (رشیدرضا، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، ج۵، ص۴۶۲). قرآن میفرماید: «بَشِّرِالْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَأَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ» به منافقان بشارت بده که مجازات دردناکی در انتظار آنهاست، منافقانی که کافران را به جای مؤمنان، دوست خود برگزیدند.(نساء/ ۱۳۸- ۱۳۹).
بیشترین دوستی و همکاری عملی منافقان با یهودیان در جنگهای پیامبراکرم(ص) با یهودیان دیده میشود که این اثری از آثار همکاری پایدار یهودیان و منافقان در مقابله و رویارویی با اسلام است (عزه دروزه، ج ۲، ص ۱۸۰).
۲. اراذل و اوباش و به تعبیر قرآن بیماردلان که اقدامات عملی و میدانی را عهده دار بودند.
۳. شایعه سازان یا همان لشکر و بازوی رسانهای آنها. شایعه خبری است که فاش شود، ولی صحّت و نادرستی آن معلوم نباشد. (لغتنامه دهخدا، ج ۹، ص ۱۲۴۳۵، شایعه). «مرجفون» از ماده ارجاف به معنی اشاعه اباطیل به منظور غمگین ساختن دیگران است و اصل ارجاف به معنی اضطراب و تزلزل است و از آنجا که شایعات باطل ایجاد اضطراب عمومی میکند این واژه به آن اطلاق شده است (المیزان، ج۱۶، ص ۳۴۰- تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۴۲۹).
این گروه با هدف تضعیف روحیه مردم به پخش شایعات در جامعه اسلامی میپردازند و خبرهای دروغین از شکست مؤمنین میدهند. به گفته بعضی از مفسران این گروه همان یهود بودند(تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۴۳۰).
منافقان هم از عناصر شایعهپراکنی در میان مسلمانان بودند: «الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ«. (اینها کسانی بودند که [بعضی از] مردم به آنان گفتند: مردم [لشکر دشمن] برای(حمله به) شما اجتماع کردهاند از آنها بترسید! اما این سخن، بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست).
نحوه برخورد با آشوبگران
اولین مرحله گفتگوی همراه با استدلال و نصیحت خواهانه با فتنهگران است: «اُدْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن(النّحل/ ۱۲۵). پس ابتدا باید فتنهگران و فریبخوردگان را به راه حق دعوت نموده و آنها را از عواقب کارشان بر حذر داشت و از سوی دیگر، نسبت به افرادی که از بصریت کافی برخوردار نبودند، به روشنگری و هدایت فکری پرداخت. چنانکه حضرت علی (ع) در نامهای به مردم کوفه ماهیّت سران فتنهگر ناکثین را افشا نمود(نهجالبلاغه/ ن ۱).
برخورد سخت و قاطعانه از سوی حکوت اسلامی
اما هنگامیکه با روشنگریها و تبیین حقایق، فتنهگران و پیروانشان دست از فتنهجویی و آشوب در جامعه برنداشتند، جامعة اسلامی ناگزیر با چنین افرادی باید برخوردی سخت و قاطعانه داشته باشد و نگذارد بستر جامعه بیش از پیش صحنة آشوب و التهابآفرینی شود. «لَّئنِ لَّمْ یَنتَهِ ... لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یجَُاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا».
کلمه «انتهاء» به معنای امتناع از عملی و ترک کردن آن است(المیزان، ج۱۶، ص ۳۴۰). در فقه شیعی از این گروه به بغات(اهل بغی) تعبیر شده که در اصطلاح امروزی همان مجرم سیاسی نامیده می شوند.
کلمه «لنغرینک» از «اغراء» به معنای تحریک کسی است به انجام عملی(المیزان، ج۱۶، ص ۳۴۰). و طبق نظرمرحوم علامه طباطبائی معنای آیه اینگونه است: «سوگند میخورم؛ اگر منافقین و بیماردلان دست از فساد انگیزی بر ندارند، و کسانی که اخبار و شایعات دروغی در بین مردم انتشار میدهند، تا از آب گلآلود اغراض شیطانی خود را بدست آورند، و یا حداقل در بین مسلمانان دلهره و اضطراب پدید آورند، تو را مامور میکنیم تا علیه ایشان قیام کنی و نگذاری در مدینه در جوارت زندگی کنند، بلکه از این شهر بیرونشان کنی و جز مدتی کم مهلتشان ندهی و منظور از این مدت کم؛ فاصله بین مامور شدن و ماموریت را انجام دادن است».
و نیز می فرماید: «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ» و آنها را [بتپرستانی که از هیچگونه جنایتی اِبا ندارند] هرکجا یافتید، به قتل برسانید(البقره/۱۹۱).
به این ترتیب هر سه گروه را قرآن مورد تهدید شدید قرار داده است.
اکثر مفسّران فتنه در این آیه را به معنای شرک و یا کفر دانستهاند. از آنجا که یکی از مراتب شرک، شرک در ربوبیّت تشریعی خداوند و مخالفت با قوانین الهی و پذیرش قوانین غیرالهی است(جوادی آملی، قرآن در قرآن، ۵۹۱ـ ۵۷۸)، میتوان گفت کسانی که در برابر حکومت اسلامی و قوانین آن، تمرد می کنند، چارهای جز برخورد سخت با آنان وجود ندارد: «مَلْعُونِینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا». و از همه جا طرد میشوند و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختی به قتل خواهند رسید(احزاب/۶۱).
کلمه «ثقفوا» ماده «ثقف» است، که به معنای ادراک و ظفر یافتن به چیزی است، و جمله مورد بحث حالیه است، که حال منافقین و آن دو طایفه دیگر را بیان میکند، و حاصل مجموع این حال و آن صاحب حال، این می شود که اگر سه طایفه مذکور دست از فساد برندارند، تو را علیه آنان می شورانیم، در حالی که این سه طایفه هر جا که یافت شوند ملعون باشند، و خونشان برای همه مسلمانان هدر باشد (المیزان، ج۱۶، ص ۳۴۰ - تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۴۳۲).
علاّمه جعفری در این باره مینویسد: «گاهی فتنه به مرحلهای از فساد میرسد که هرگونه انحطاط و بدبختیها را تحتالشّعاع قرار میدهد. در این مرحله نه تنها اصول و قوانین انسانی متزلزل میگردد و ارزشها متلاشی و هدف و وسیلهها در هم میریزد، بلکه حیات انسانها در خطری که کرانهای ندارد، غوطهور میگردد. این نوع فتنه به هر وسیلهای است باید مرتفع گردد، اگر چه به وسیلة کشتار بوده باشد»(ترجمه و شرح نهجالبلاغه، ج ۳، ص ۹۶). بنابراین، خاموش کردن فتنه در این مرحله بنابه امر الهی وظیفة تمام افراد جامعه است.
به همین سبب است که امیرالمؤمنین علی (ع) مقابله با فتنهگران ناکثین، مارقین و قاسطین را که به جنگ مسلّحانه بر ضدّ حکومت اسلامی برخاسته و افراد بسیاری را کشته بودند، وظیفة شرعی خود دانسته، تخلّف از آن را کفر تلقّی مینمایند(نهجالبلاغه/ خ ۵۴).
در ادامه خداوند با اشاره به اینکه این دستور تازهای نیست و به عنوان سنت الهی در اقوام پیشین هم بوده است که هرگاه گروههای خرابکار توطئه را از حد بگذرانند فرمان حمله عمومی به آنها صادر میشود: «سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ«. و چون این حکم یک سنت الهی است هرگز دگرگون نخواهد شد: «وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا». این تعبیر در حقیقت جدی بودن این تهدید را مشخص میکند که بدانند مطلب کاملا قطعی و ریشهدار است و تغییر و تبدیل در آن راه ندارد، یا باید به اعمال ننگین خود پایان دهند و یا در انتظار چنین سرنوشت دردناکی باشند (تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۴۳۲)
مهدی جبرائیلی تبریزی